جمعه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۰

به سلامتی!

صدایم را مثل قهرمان های  مسعود کیمیایی انداختم ته گلو و گفتم " به سلامتی سه تن ! سرباز و زندانی و دور از وطن!" 
مهربان همسر به جای گفتن " نوش " گفت " نخور. امروز نوزدهم است.اگر بخوری سوسک می شوی! "
گفتم " به سلامتی کرم خاکی نه به خاطر این که کرمه و سوسک نشده! واسه خاطر خاکی بودنش!" مهربان همسر  ظرف آجیلی را که از مهمانی دیشب باقی مانده بود گذاشت روی میز و گفت : بیا امروز نخوریم!  من  و این علی آقا میانه مان بد نیست.
گفتم " به سلامتی  امام نقی ! نه به خاطر این که در فیس بووک 5 هزار طرفدار دارد . به خاطر این که شمشیر دو سر دستش نمی گرفت تا طرفدارای فیلم های اکشن و هنر های رزمی عاشقش بشن!! "
مهربان همسر گفت : این دری وری ها چیست که می گویی؟ بیا بخوریم به سلامتی خودمان!
گفتم: به سلامتی خودمان! نه به خاطر خودم که آخرش هیچ گهی نشدم . به خاطر تو داداش که عشق منی !
مهربان همسر ابرو هایش را در هم کشید و گفت:  تو که مست نیستی چرا  ادایش را در میاوری؟
گفتم:  به سلامتی آدم هایی که ادا ی مستی در میارن . نه به خاطر این که بلدند  چطور فیلم بازی کنن به خاطر این که می دونن بعضی حرف ها رو فقط باس تو حالت مستی زد.
مهربان همسر گفت : خب بعد...؟
گفتم : به سلامتی اون احمقی که نمی دونست باید بگه "عناصر" که عربی است یا بگوید "المان" که فرنگی است! گفتم " به سلامتی اون که نمی دونه به عربی باس حرف بزنه یا به فرنگی. به سلامتی اون که انتخاب دیگه ای نداره و زبون مادریش رو  سالها پیش لولو برده و حالا لالمونی گرفته! به سلامتی همه اونها که لالمونی گرفتن نه به خاطر این که حرفی ندارن که بزنن . به خاطر این که  حتی خودشون هم همزبون خودشون نیسن!"
مهربان همسر بطری را از جلوی دستم برداشت و گفت: همین جور ادامه بده. کم کم داری گرم می شی!
گفتم : به سلامتی  اون احمقی که نتونسته یه داستان رو تا ته بخونه چون که اون داستان پر بوده از المان ها و عناصر مذهبی!  به سلامتی اون که حالش از افراطی گری به هم می خوره ولی خودش داره تبدیل می شه به یک افراطی !

۱ نظر:

shokolate talkh گفت...

are vaghan laic ha ham mitoonan fanatic bashand dorost be andazeye mazhabiha
va oon che ke kimia shode tolerance