سه‌شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۹

من يك ارمني هستم!

بدون اغراق  درصد قابل توجهي از بيماراني كه در اين چند ماهه ديده ام با هذيانهاي مذهبي مراجعه كرده اند. مثلا همين خانم 60 ساله اي كه پسرانش او را آورده اند به علت اين كه روز ها روزه مي گيرد و شب ها با نماز و دعا شب زنده داري مي كند.
مصاحبه ام كه تمام مي شود بيمار از من مي خواهد كه روسري ام را جلوتر بكشم و موهايم را بپوشانم. جوابي را كه مدت هاست به اين گونه درخواست ها مي دهم، براي اين خانم هم تكرار مي كنم: " من ارمني و مسيحي  هستم" بعد هم خيلي سريع با يك سوال جديد موضوع را عوض مي كنم  بيمار چه قانع شود و چه نه، ناچار مي شود دست از امر به معروفش بر دارد. با اين حال دقيقا نمي دانم كه واكنشم صحيح است يا نه؟!
اگر بخواهم كلي تر به قضيه نگاه كنم بايد بگويم  منظورم دقيقا لحظاتي است كه بيمار اصرار دارد روند مصاحبه را وارونه كند و به محض اين كه فرصتي پيدا شود ، شروع مي كند به پرسيدن سوال هاي شخصي از مصاحبه كننده. خصوصا درمورد بيمار هاي مانيك كه اعتماد به نفسشان هم حسابي بالا رفته است اين وضعيت بيشتر پيش مي آيد. دقيقا نمي دانم چطور بايد بدون اين كه به رابطه با بيمار آسيب ببيند و بدون اين كه بيمار احساس كند به او توهين شده  از شر اين جور سوال خلاص شد.
يك راه حل خيلي خوب اين است كه يك پاسخ كوتاه بدهي و سريع با طرح سوال جديد، حواس بيمار را پرت كني اما اين "مساله حجاب" متاسفانه هميشه با بقيه مسايل فرق مي كند.
نمي دانم! شايد حساسيت هاي خودم است كه مساله را تشديد مي كند . بي رودر بايستي در اين جور موارد دلم مي خواهد با تذكر دهنده دست به يقه شوم. دلم مي خواهد طرف را له و لورده كنم. بيمار و غير بيمار هم برايم فرقي ندارد. غريبه و آشنا هم ندارد. يك زخم كهنه رواني است كه هنوز خون چكان است و با هيچ آرايش افراطي هم التيام نمي گيرد.
موقع نوشتن شرح حال در پرونده از پرستار ها مي شنوم كه خانم بيمار شاغل در گشت هاي ارشاد است!! به تغييرات دارويي كه دوست دارم در پرونده اش بدهم فكر مي كنم . يك سرنگ ده سي سي هوا به صورت داخل رگي در كاروتيد  چطور است؟

هیچ نظری موجود نیست: