كي حرف مي زنم؟ كي قرار است آنقدر آرام بگيرم كه بتوانم چيزي بنويسم؟ چند روز ديگر مانده تا آن لحظه كه يك نفس بنويسم ؟ بنويسم و كارم اين قدر خوب باشد كه نگران نظر اين و آن نباشم ؟ يك داستان كوتاه درجه يك . تر و تميز . بي حتي يك كلمه حرف زيادي . يك آرزوي دست نيافتني است؟ شبيه نويسنده اي كه در "طاعون" ا آلبر كامو آرزو مي كرد چيزي بنويسد كه وقتي به دست ناشر رسيد و ناشر آن را خواند از جا بلند شود و به همه كارمندانش بگويد : آقايان لطفا كلاهتان را برداريد اين جا روي ميز من يك نوشته ادبي خالص هست .
نه من آرزو هاي بزرگي ندارم . فقط و فقط يك داستان كوتاه كه دلكم را بتوانم به آن خوش كنم برايم كافي است .
آدم ياد فيلم درخت گلابي مي افتد . يك نماي افقي طولاني ونفس گير از يك در بسته و يك درخت كه بار نمي دهد و صداي همايون ارشادي : نوشتن مثل راه رفتن ، مثل خوردن و نوشيدن ،نوشتن مثل نفس كشيدن ....
در به در دنبال كسي مي گردم مثل كدخدا و باغبان باشي فيلم مهر جويي . كسي كه تبر بگيرد دستش و با هزار جور اخم و تخم و خط و نشان كشيدن تهديدم كند كه تيشه به ريشه ام خواهد كوفت اگر همچنان بخواهم از آب و خاك و نور استفاده كنم اما ثمري ندهم . شاعر لابيرنت مي گفت : دستگاه تبديل آب و غذا و ميوه به زباله
شايد واقعا ترس از تبر معجزه كند !! يا ريشه ام را مي زند از بيخ و بن و يا وادارم مي كند كه يك سيب سرخ بزايم
نه من آرزو هاي بزرگي ندارم . فقط و فقط يك داستان كوتاه كه دلكم را بتوانم به آن خوش كنم برايم كافي است .
آدم ياد فيلم درخت گلابي مي افتد . يك نماي افقي طولاني ونفس گير از يك در بسته و يك درخت كه بار نمي دهد و صداي همايون ارشادي : نوشتن مثل راه رفتن ، مثل خوردن و نوشيدن ،نوشتن مثل نفس كشيدن ....
در به در دنبال كسي مي گردم مثل كدخدا و باغبان باشي فيلم مهر جويي . كسي كه تبر بگيرد دستش و با هزار جور اخم و تخم و خط و نشان كشيدن تهديدم كند كه تيشه به ريشه ام خواهد كوفت اگر همچنان بخواهم از آب و خاك و نور استفاده كنم اما ثمري ندهم . شاعر لابيرنت مي گفت : دستگاه تبديل آب و غذا و ميوه به زباله
شايد واقعا ترس از تبر معجزه كند !! يا ريشه ام را مي زند از بيخ و بن و يا وادارم مي كند كه يك سيب سرخ بزايم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر